از بچگی سعی می کردم احساساتمو سرکوب کنم، فراموش کنم، روی نادیده گرفتن و انکار احساسات بد متمرکز شده بودم که باعث شد ناخوداگاه احساسات خوبم رو هم نادیده بگیرم، انگار که دچار یک اتیسم عاطفی شده بودم. تو ارتباطاتم‌چه خانواده و چه دوستام حتی یه سری واژه های خیلی ساده ای که اغلب ادما به کار میبرن رو بکار نمی بردم حتی اگر شده به شوخی و خنده، هروقت می گفتم اطرافیانم می فهمیدن خیلی اوضاع خیطه و من واقعا دارم چیزی شبیه تیکه می ندازم و یا مدل گفتنم طوریه که صدتا اتیسم عاطفی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هر چی که بخوای تکنــــولوژی آزاد 4جوک دانلود آهنگ فروش میکروسوئیچ تبادل دانش دلی لر