قبل تر ها می ترسیدم از اینکه یه روزی، تصادف کنم و روی ویلچر بشینم، می ترسیدم از اینکه نکنه یک روز همه ی عزیزهامو از دست بدم، نکنه یک روز تنها بشم،گاهی می ترسیدم از اینکه یک وقت موفق نشم، می ترسیدم از اینکه مجبور بشم توی خونه بشینم، می ترسیدم از اینکه نکنه یک وقت زندگیم معمولی و عادی بشه، می ترسیدم از اینکه روتین هارو در پیش بگیرم. این ترس ها بلایی به سر من آورده بود که نهایتا خودمو گم کردم بینشون، بین اینکه نکنه این اتفاق بیوفته ها، نکنه اون اتفاق بیوفته اینکه ,ترسیدم ,نکنه ,اینکه نکنه ,اتفاق بیوفته منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

توسی من و عشقم برق 20 مطالب مفید و جذاب کفپوش چوبی فروشگاه gtf2 ایران نتورک